عربستان، کانون تحولات عصر ظهور (1)

نويسنده:محمود مطهري نيا




اشاره:

شبه جزيره حجاز و کشور عربستان افتخار ظهور اسلام را قرن ها پيش يافت و از همين رو،در سال هاي متمادي پس از آن، همواره مورد توجه مسلمانان بوده است. سالانه در ايام حج مسلمانان جهان، از هر رنگ و زباني، چند روزي را کنار هم گرد آمده، به انجام مناسک حج مي پردازند. با توجه به رواياتي که در دست داريم، در آستانه ظهور و پس از آن، اين کشور به جهت اتفاقاتي که در آن رخ مي دهد توجه بيشتري را به خويش معطوف خواهد ساخت و نقش قابل توجهي خواهد يافت. در اين نوشتار به بررسي اين موضوع مي پردازيم.

1.پيش ازظهور :

بخشي از تحولات و اتفاقاتي که در عربستان رخ مي دهد،ناشي از حوادث اجتماعي و طبيعي داخلي است و بخشي متأثر از حملات و هجوم بيگانگان، به ويژه سفياني است که مجموعاً شرايط ملتهب و کاملاً بي ثباتي را در عربستان به وجود مي آورند و اين ديار را مهياي ظهور امام عصر (ع) مي کنند.
1-1.تحولات داخلي عربستان: روايات منابع شيعه و سني در مورد طليعه ظهور حضرت مهدي (ع) در حجاز، بر پيدايش خلأ سياسي و کشمکش بين قبائل بر سر فرمانروايي همداستانند. اين حادثه در پي مرگ پادشاه يا خليفه اي رخ مي دهد که با مردن او گشايش و توسعه در امور به وجود مي آيد. نام وي در برخي روايات، «عبدالله» ذکر شده است. بعضي از روايات مرگ او را در روز عرفه تعيين مي کنند، که حوادثي پياپي آن، در حجاز تا خروج سفياني، نداي آسماني، درخواست نيرو از سوريه از جانب حجاز و سرانجام ظهور حضرت مهدي (ع) به وقوع مي پيوندد.(1 )ازاميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) نقل شده است، که فرمود: «سه پرچم به مخالفت با يک ديگر بر افراشته مي شود؛ پرچمي در مغرب، پرچمي در عربستان و پرچمي در شام. فتنه و جنگ بين آن ها يک سال طول مي کشد»(2)امام صادق (ع) در اين زمينه مي فرمايد: «هر کس مرگ عبدالله را براي من تضمين کند، من ظهور قائم (ع) را براي او ضمانت مي کنم»، سپس فرمود: «وقتي عبدالله درگذشت، مردم از او با کسي براي حکومت توافق نمي کنند. و اين اختلاف و درگيري به خواست خدا تا ظهور صاحب الامر(ع) ادامه مي يابد و فرمانروايي هاي چند ساله پايان يافته و حکومت چند ماهه و چندين روزه فرا مي رسد»، سؤال کردم آيا اين ماجرا به طول مي انجامد؟ فرمود: «هرگز».(3)نيزفرمود: «زماني که مردم در سرزمين عرفات در حال وقوف مي باشند، سواري برشتري سبک سير به آن جا وارد مي شود و مرگ خليفه را خبر مي دهد؛ با مرگ او فرج آل محمد (ص) و گشايش کار تمام مردم فرا مي رسد».(4) رواياتي که درگيري بر سر تاج و تخت در حجاز را بعد از کشته شدن اين فرمانروا توصيف مي کند فراوان است. اينک نمونه هايي از آن را يادآور مي شويم. حضرت رضا (ع) فرمود: «از جمله نشانه هاي فرج، حادثه اي است که بين حرم مکه و مدينه رخ مي دهد»، پرسيدم: آن حادثه چيست؟ فرمود: «تعصب قبيله اي بين دو حرم به وجود مي آيد و فلاني از خاندان فلان، پانزده رئيس قبيله را به قتل مي رساند».(5)احاديث شريف ما از آشوبي که در ميان حاجيان طيّ مراسم حج رخ خواهد داد، خبر مي دهند که در واقع دنباله اختلافات اهالي حجاز بر سر پادشاهي آن ديار است.امام صادق (ع) فرمودند: «مردم با هم حج مي کنند و وقوف در عرفاتشان را هم با همديگر و بدون امام انجام مي دهند. هنگامي که در منا هستند، فتنه سختي بر مي خيزد و همه قبايل بر هم مي شورند. جمره عقبه از خون رنگين مي شود. مردم وحشت زده گشته، به کعبه پناهنده مي شوند».(6)
ازاين حديث مي توان فهميد که مردم در آن زمان چندان روابط صميمانه اي با هم ندارند که بلافاصله پس از انجام مناسک حج يا حتي پيش از اتمام آن ها طيّ انجام «رمي جمرات در منا» که بخشي از مناسک حج است، دسته دسته شده و شورش ها شکل مي گيرد.حاجيان غارت مي شوند، اموالشان به تاراج مي رود و خودشان هم کشته مي شوند و پرده هاي نواميس مردم دريده مي شود.سهل بن حوشب از رسول مکرم (ص) نقل کرده است که: «در ماه رمضان صدايي خواهد بود و در ماه شوال درگيري و در ذيقعده قبايل با هم به جنگ مي پردازند و نشانه آن تاراج (در) حج است. جنگي در منا به پا مي شود و کشتار زيادي طيّ آن رخ مي دهد و چنان خوني به جريان مي افتد که به جزيره (جمره) مي رسد».(7 )عبدالله بن سنان هم از امام صادق (ع) روايت کرده است: «مردم چنان دچار مرگ و کشتار مي شوند که به حرم پناه مي برند پس (از آن) منادي راست گويي ندا در مي دهد که براي چه جنگ و کشتار به پا کرده ايد؟سرور شما فلاني است».(8)
1-2.حمله اجانب و بيگانگان به عربستان: علاوه برآشوب هاي داخلي، اتفاقي که تحولات عربستان را جدي تر مي کند حمله بيگانگان است که در دو قالب سپاه خير وشر به اين کشور روانه مي شوند. بخشي از سپاه سفياني، پس از جناياتي که از شام تا عراق انجام داده اند،(9)به شبه جزيره عربستان و به خصوص شهر مدينه رو مي کنند. در نسخه خطي «فتن»ابن حماد، از ابي قبيل نقل شده است که گفت:«سفياني، سپاه خود را به مدينه، مي فرستند و به آن ها دستور مي دهد، هر کس از بني هاشم در آنجاست، حتي زنان باردار را بکشند! و اين کشتار در برابر عملکرد شخصي هاشمي است که با ياران خود از مشرق خروج کرده است. سفياني مي گويد: تمام اين بلاها و کشته شدن ياران من فقط از ناحيه بني هاشم است. پس فرمان به کشتار آنان مي دهد به طوري که ديگر کسي از آن ها در مدينه شناخته نمي شود، آنان و حتي زنانشان سر به بيابان ها و کوه ها مي گذارند و به سوي مکه مي گريزند. چند روزي دست به کشتار آن ها مي زند سپس دست نگه مي دارد و هر کس از آنان يافت شود وحشت زده است تا اينکه نهضت مهدي(ع)در مکه آشکار شود و هر کس که به آن جا آمده گرد آن حضرت جمعي مي شود».(10)هتاکي سفياني به مسجد النبي (ص) نيز کشيده مي شود.(11)امام صادق (ع) در جاي ديگر فرمودند: «سفياني لشکري را به مدينه گسيل مي دارد که آن جا را خراب و قبر مطهر [حضرت رسول (ص)] را منهدم مي کنند و استران و چهار پايان آن ها در مسجدالنبي (ص) مدفون خود را مي ريزند».(12)
سپاه سفياني به دنبال خبر ظهور امام عصر(ع) روانه مدينه شده بود و به دنبال ايشان مي گشتند. در ادامه بيشتر به موضوع خواهيم پرداخت.

2.ظهور امام عصر(ع):

مهم ترين حادثه اي که در اين ايام اتفاق مي افتد ظهور امام عصر(ع) است.

2-1.صيحه آسماني و ظهوراصغر:

پيش از اين، در مقاله «از ظهور تا قيامت» به تفصيل درباره آغاز و زمان ظهور امام عصر(ع) سخن گفته ايم. در اينجا به اجمال يادآور مي شويم که، ظهورامام(ع) با صيحه آسماني جناب جبرئيل، فرشته آسماني در بامدادان بيست و سوم ماه مبارک آغاز شده و عده اي محدود از ياران و اطرافيان حضرت از اين موضوع با خبر مي شوند و نام و ياد ايشان برزبان ها جاري شده،مردم از اين موضوع با هم به گفت و گو مي پردازند. درباره مکان و مسکن امام عصر (ع) در اين روزها، روايات سخني نگفته اند اما با توجه به آن که پس از اطلاع سفياني از اين که ايشان در مدينه هستند و به اين شهر حمله ور مي شوند، مي توان گفت: اين روزها امام (ع) در مدينه اند و به برقراري رابطه و مذاکره با اطرافيان و آشنايان مي پردازند و پرده حجاب را از رخسار خويش و چشم ديگران برداشته اند.به تصريح برخي از محققان، در شرايطي که به سر مي بريم، پرده ي کاملي از امام عصر(ع) نزد سيستم هاي اطلاعاتي جهان وجود دارد.(13) با توجه به رواياتي که بيان کننده شباهت آن حضرت(ع) به رسول خدا(ص) هستند(14)و اوصافي که به زيبايي و دقت درباره اين دو معصوم (ع) در روايات بيان شده است(15)مي توان تصويري دقيق از امام عصر(ع) را ترسيم نمود و به دنبال ايشان به جست و جو پرداخت.

2-2.وهابيت و تشيع:

نکته بسيار مهمي که پس از ظهور اصغر امام عصر(ع) از روايات مي توان برداشت نمود، موضوع تقابل جهاني و گفتماني تشيع و وهابيت است.محتواي صيحه آسماني و جهاني جناب جبرئيل در بامدادان ظهور، به دفاع از امام عصر(ع) و تشيع و هم چنين نداي ابليس در شامگاه همان روز در دفاع از سفياني و جريان مشابه وهابيت، مي تواند اين احتمال را به طور جدي به ذهن متبادر مي کند که در آن هنگام جريان هاي مختلف فکري شرق و غرب جايگاه چنداني نزد مردم جهان نخواهند داشت و اذهان عمومي مردم به اسلام و دو گرايش غالب شيعي و وهابي معطوف خواهد بود. ابو حمزه مي گويد: از امام باقر (ع) پرسيدم: آيا شورش سفياني از علايم حتمي ظهور است؟ حضرت فرمودند: «آري، ندا هم حتمي است... از حضرت پرسيدم: اين ندا چگونه خواهد بود؟ فرمودند: «يک منادي اول روز ندا مي دهد که حق با آل علي (ع) و شيعيان اوست و در انتهاي روز شيطان ندا مي دهد که حق با عثمان و شيعيان اوست و در اين زمان ياوه گويان (باطل گرايان) دچار ترديد مي شوند».(16)

2-3.شهادت نفس زکيه اول و خروج امام از مدينه:

از روايات چنين بر مي آيد که حکومت روبه زوال حجاز در تعقيب بني هاشم و پيروانشان در حجاز و به ويژه در مدينه، دست به تلاش و کوشش مي زند و جواني را که به عنوان نفس زکيه مي باشد تنها به جرم اين که نامش «محمد بن حسن» است و حضرت مهدي (ع) نزد مردم به اين نام مشهوراست، مي کشد يا بدين جهت که وي از مؤمنان شايسته اي است که با حضرت مهدي(ع) ارتباط دارد: «سپاه سفياني،مردي را که نامش محمد و خواهرش فاطمه است، تنها به دليل اين که نام او محمد و نام پدرش حسن است و به قتل مي رساند»!در چنين موقعيتي بحراني، امام مهدي _روحي فداه_ مانند حضرت موسي (ع) بيمناک و نگران از مدينه خارج مي شود و طبق روايات رسيده، يکي از يارانش آن حضرت را همراهي مي کند که نام او در روايات رسيده، يکي از يارانش آن حضرت را همراهي مي کند که نام او در روايتي «منصور» و در روايتي ديگر «منتصر» آمده است. روايتي نيز مي گويد: «حضرت مهدي (ع) با ميراث رسول الله، در حالي که شمشير او را در دست و زره وي را بر تن و پرچم در دست ديگر و عمامه پيامبر را بر سرو رداي او را در بر دارد،ازمدينه خارج مي گردد».(17)

2-4.ظهوراکبر و قيام :

امام (ع) پس ازخروج ازمدينه به مکه وارد مي شوند. مفضل بن عمردر روايت طولاني، از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود:«سوگند به خدا اي مفضل،گويا اکنون او -حضرت مهدي(ع)-را مي بينيم که وارد مکه مي شود،درحالي که عمامه اي زرد فام بر سرنهاده،کفش مخصوص پيامبر(ص) را پوشيده،چوبدستي او را دردست گرفته و چندين بزغاله را پيشاپيش خود مي برد تا آن ها را به خانه خدا مي رساند، اما هيچ کس او را در آن جا نمي شناسد».(18)سند اين روايت ضعيف است، مگر اين که بسيج شدن تجهيزات و عوامل دشمنان جهت جست و جوي آن حضرت و در حالت اختفا و پنهاني به سر بردن وي، که شباهت به غيبت صغرا و پنهاني آن دارد، بتواند دلالت اين روايت و مانند آن را جبران کند.(19) درجايي ديگرآمده:«وقتي بازار تجارت کساد،راه ها ناامن و فتنه ها زيادشود،هفت تن از علماي مناطق مختلف که با هريک از آنان بيش از سيصد و اندي نفر،دست بيعت داده اند،بدون قرار قبلي رهسپار مکه مي شوند و در آن جا يک ديگر را ملاقات کرده، از هم مي پرسند: انگيزه آمدن شما به مکه چيست؟ مي گويند: به جست و جوي اين مرد آمديم که اميد است اين فتنه ها به دست با کفايت او آرام گيرد و خداوند قسطنطنيه را به دست او آزاد نمايد،ما او را با نام خود و نام پدر و مادرش و ويژگي هايش مي شناسيم. اين هفت دانشمند بر سر اين گفته با يک ديگر توافق مي کنند و به جست و جوي آن حضرت در مکه مي پردازند. (او را ديده)ازاو مي پرسند: آيا فلاني پسر فلاني هستي؟ مي گويد:«نه، بلکه مردي از انصار هستم» تا آنکه ازآن ها جدا مي شود. اوصاف او را براي اهل اطلاع بر مي شمرند و مي گويند: او همان دوست و محبوب شماست که در جست و جويش هستيد و اکنون رهسپار مدينه گشته است، در پي او به مدينه مي روند ولي به مکه باز مي گردد، به دنبال او به مکه مي آيند و او را در مکه مي يابند و مي پرسند:شما فلاني فرزند فلاني هستي و مادرتو فلاني دختر فلاني است و درباره شما اين نشانه ها آمده است و شما را يک باراز دست داديم، اکنون دست تان را بدهيد تا با شما بيعت کنيم. مي گويد:«من صاحب الأمر شما نيستم، من قلاني فرزند فلاني انصاري هستم با ما بياييد تا شما را به دوست و محبوبتان راهنمايي کنم»، آن گاه از ايشان جدا مي شود و آن ها او را در مدينه مي جويند ولي او برعکس خواسته آن ها به مکه رفته است.ازاين رو به مکه مي آيند و حضرت را درکنار رکن مي يابند و مي گويند:
گناه ما و خون هاي ما به گردن توست اگر دستت را ندهي که با تو بيعت کنيم،زيرا ارتش سفياني درتعقيب ماست و مردي حرام زاده برآن ها فرمانروايي دارد، آن گاه حضرت بين رکن و مقام مي نشيند و دست خود را جهت بيعت به آنان مي دهد و با وي بيعت مي کنند و خداوند محبت و عشق او را در دل مردم مي افکند و با گروهي که شيران روز و زاهدان شب اند به حرکت خود ادامه مي دهد».(20 )
طبق روايات و وضع اجتماعي و روند آن،هنگام ظهور حضرت مهدي (ع) نيروهاي فعال و مؤثري بدين ترتيب در مکه وجود دارد:
1.حکومت حجاز؛ با وجود ضعفي که دارد نيروهاي خود را جهت روياروئي با ظهور احتمالي آن حضرت بسيج مي کند، ظهوري که مسلمانان چشم انتظار آن از مکه هستند و فعاليت هاي خود را بدين جهت در موسم حج افزايش مي دهند.
2.شبکه هاي امنيتي ابر قدرت ها؛ که در راستاي تأييد و پشتيباني از حکومت حجاز و نيروهاي سفياني فعاليت مي کنند يا به صورت مستقل اوضاع حجاز، به ويژه مکه را مراقب اند.
3.نيروهاي امنيتي سفياني؛ که در تعقيب فراريان مدينه از چنگال حکومت وي مي باشد و پيوسته اوضاع را جهت ورود لشکر سفياني درموقعيت مناسب، زير نظر داشته تا هرگونه قيام و نهضت امام مهدي(ع) را از ناحيه مکه، سرکوب نمايد. در برابر اين تحريکات مخالف، ناگزير يمني ها در مکه و حجاز داراي نقش خواهند بود، به ويژه از آن رو که حکومت زمينه ساز آن ها، چند ماه قبل ازظهور تأسيس مي شود، هم چنان که ياران ايراني امام (ع) نيز در مکه حاضر مي شوند، بلکه حضرت داراي ياراني از خود مردم حجاز و مکه بين نيروهاي رژيم حجاز مي باشد. در چنين فضاي موافق و مخالف، امام مهدي -ارواحناه فداه- برنامه نهضت خويش را از حرم شريف اعلان نموده، بر مکه استيلا پيدا مي کند. البته طبيعي است که روايات، جزئيات اين برنامه را مشروحاً بيان نمي کند،مگر آن مقدار که در پيروزي انقلاب مقدس، سودمند و مؤثر است يا لااقل ضرر و زياني به بار نياورد.بارزترين حادثه اي که روايات آن را بيان مي کند، اين است که حضرت مهدي(ع) در 24يا23ذيحجه يعني پانزده شب پيش از ظهورخويش جواني از ياران و خويشان را جهت ايراد بيانيه خود به سوي اهل مکه اعزام مي دارد، اما طولي نمي کشد بعد از نماز درحالي که پيام حضرت مهدي(ع) يا فرازهايي از آن را براي مردم خوانده، دشمنان به او حمله ور شده و به طرز وحشيانه اي وي را در داخل مسجدالحرام بين رکن و مقام به قتل مي رسانند و اين شهادت فجيع در آسمان و زمين اثر مي گذارد.اين واقعه حرکتي آزمايشي است که فايده هاي بسياري را در بر دارد از جمله چهره درنده خوئي حکام حجاز و نيروهاي کافرحامي وي را براي مسلمانان آشکار مي سازد و نيز اين حادثه تلخ، زمينه را براي نهضت حضرت مهدي(ع) که بيش از دو هفته بعد از آن حادثه طول نخواهد کشيد فراهم مي سازد و در اثر اين جنايت بر تمام تشکيلات حکومتي آن سامان، سايه مي افکند.خبرهاي مربوط به شهادت اين جوان نيک سرشت در مکه، در منابع شيعه و سني به طور متعدد و در منابع شيعه بيشتر است که نام او را غلام (نوجوان) و نفس زکيه ناميده است و برخي روايات نام وي را محمد بن حسن ذکرکرده.(21) در روايتي مرفوع(22) و طولاني که آن را ابوبصير از امام صادق(ع) نقل کرده، آمده است که فرمود: «قائم به ياران خود مي فرمايد: اي دوستان من، اهل مکه مرا نمي خواهند ولي من براي اتمام حجت، نماينده خود را به سوي آنان مي فرستم تا آن گونه که شايسته من است، حجت را بر آن ها تمام کند... از اين رو يکي از ياران خود را فرا خوانده، بدو مي گويد به مکه برو و اين پيغام را به مردم آن سامان برسان و بگو: اي مردم مکه من پيام آور فلاني به سوي شما هستم، که چنين مي گويد: ما خاندان رحمت و کانون رسالت و خلافت الهي و از سلاله محمد(ص) و از تبارانبيا مي باشيم. از آن زمان که پيامبر ما به ملکوت اعلا پيوست تا امروز درحق ما ظلم شد و بر ما ستم ها رفت و حقوق مسلم ما پايمال گرديد اينک ما از شما ياري مي خواهيم و شما ما را ياري نماييد. وقتي آن جوان اين سخنان را ابلاغ مي کند، بر او هجوم مي آورند و او را بين رکن و مقام به شهادت مي رسانند،او همان «نفس زکيه» است. چون اين خبر به اطلاع امام مي رسد به ياران خود مي فرمايد:نگفتم به شما که اهل مکه ما را نمي خواهد؟ ياران، حضرت را رها نمي کنند تا آن که قيام مي نمايد و از کوه طوي با سيصدوسيزده نفر به تعداد رزمندگان جنگ بدر،فرود مي آيد تا آن که وارد مسجدالحرام شده، درمقام ابراهيم چهار رکعت نماز مي گزارد و آن گاه به حجرالاسود تکيه مي دهد و پس ازحمد و ستايش خدا و ذکر نام و ياد پيامبر و درود بر او، لب به سخن مي گشايد، به گونه اي که کسي از مردم چنين سخن نگفته باشد».(23)
با شهادت نفس زکيه و پيامي که او ابلاغ کرده بود، موضوع ظهور اهميت و جايگاه بالاتري نسبت به قبل نزد مردم منطقه و جهان پيدا مي کند. در پي آن، فراخوان گردهم آيي سيصدوسيزده يار اصلي و ممتازامام عصر(ع) داده مي شود. يونس بن ظبيان نقل مي کند که امام صادق (ع) فرمودند:«شب جمعه، خداوند متعال ملکي را به آسمان دنيا مي فرستد. وقتي که فجر طلوع کرد، آن ملک بر عرش خدا که بالاي بيت المعمور قرار گرفته، مي نشيند و براي هر کدام از پيامبر، حضرت علي، امام حسن و امام حسين (ع) يک منبر نوراني مي گذارد و ايشان هم از آن ها بالا مي روند و ملائکه و پيامبران و مؤمنان هم در مقابل ايشان جمع مي گردندو به دنبال آن درهاي آسمان گشوده مي شود و پس از زوال خورشيد (هنگام ظهر) پيامبر (ص) مي فرمايند: بار پروردگارا! اين وعده اي است که در کتاب خويش دادي و گفتي: «خداوند به آن دسته از شما که ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است که آن ها را همانند پيشينيان حاکمان زمين و دين مرضيّ خويش کند».(24) پس از ايشان، ملائکه و پيامبران هم، چنان مي گويند. آن چهار نور مقدس به سجده مي افتند و رسول خدا (ص) مي فرمايند: پروردگارا غضب نما که حريمت دريده شد و برگزيدگانت شهيد و بندگان صالحت خوارگشتند. پس خداوند آنچه را که بخواهد مي کند که آن روز معلوم است.(25)
امام (ع) در اين زمينه تعبير جالبي دارند که به ما در درک چگونگي اجتماع ياران قائم (ع) ياري مي کند. ايشان مي فرمايند: «چون وقت آن برسد، آقاي بزرگوار و پيشواي دين مستقر و پا برجا گردد.پس [ياران] نزد آن بزرگوار گردآيند،چنان که پاره هاي ابر در فصل پاييزگردآمده و به هم مي پيوندند».(26)
تشبيه جمع ياران آن حضرت به جمع شدن ابرهاي پاييزي، نشان از سرعت اجتماع و به هم پيوستن آن ها دارد؛ چنان که در روايتي که در همين زمينه از امام باقر(ع) نقل شده،آمده است: «ياران قائم صدوسيزده مرد از فرزندان عجم (غير عرب) هستند. گروهي از آنان به هنگام روز به وسيله ابر حرکت مي کنند و با نام خود و نام پدر خصوصيات نسبشان شناخته مي شوند.گروهي ديگر از آن ها در حالي که در بستر خود آرميده اند، بدون قرار قبلي در مکه بر آن حضرت وارد مي شوند».(27 )
به تصريح روايات، اکثر ياران امام (ع) عجم و غير عرب هستند و يکي از مشکلات جدي امام (ع) در نبردها با اعراب خواهد بود تا جايي که از ايشان با تعبير شمشير برّان عرب ياد شده است.(28)
مفضل بن عمر از امام صادق (ع) در اين رابطه، روايت کرده است: «در آن روز (عاشورا) وقتي خورشيد طلوع کرد و نور افشاني نمود، کسي از قرص خورشيد به زبان عربي فصيح، خطاب به مردم فريادي مي کشد که تمام آن ها در آسمان ها و زمين ها هستند، مي شنوند:«تمامي مخلوقات! اين مهدي آل محمد(ع) است» و او را به نام و کنيه جدش رسول الله(ص) و نسبش مي خواند و گوش هر زنده اي اين صدا را مي شنود. تمام مخلوقات در بيابان ها، شهرها، درياها و خشکي ها بدان روي مي کنند و با هم در اين رابطه گفت و گو مي کنند و از هم درباره آن چه شنيده اند مي پرسند».(29)
صبح شنبه عاشوراي موعود که بناست حضرت ظهورکنند،وارد مسجدالحرام مي شوند و دو رکعت نماز، رو به کعبه و پشت به مقام به جا مي آورند و پس از دعا به درگاه الهي،نزديک کعبه رفته، با تکيه بر حجرالاسود،رو به جهانيان کرده، اولين خطبه تاريخي خويش را چنين انشاء مي کنند: پس از حمد خداوند و سلام و صلوات برآستان با عظمت پيامبر اکرم و خاندان بزرگوارشان سلام الله عليهم اجمعين_ ايشان چنين مي فرمايند: «اي مردم! ما براي خداوند [ازشما] ياري مي طلبيم و کيست که ما را ياري کند؟ آري ما خاندان پيامبرتان محمد مصطفي (ص) هستيم و سزاوارترين [ونزديک ترين] مردم نسبت به خدا و ايشان. هر کس با من در رابطه با آدم محاجّه کند، من سزاوارترين [و نزديک ترين] مردم نسبت به اويم و همين طور راجع به نوح،ابراهيم، محمد(ص) و ديگر پيامبران وکتاب خداوند که به هر کدام از ديگر مردم اولي هستم. مگر خداوندمتعال در کتابش نفرموده است: « به درستي که خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را برجهانيان برگزيد؛ خانداني که برخي از آن ها از بعضي ديگرند و خاندان شنوا وداناست».(30) من بازمانده آدم و ذخيره نوح و برگزيده ابراهيم و عصاره وجود محمد(ص) هستم... هر کس درباره سنت رسول الله (ص) با من محاجه کند، من سزاوارترين مردم نسبت به آن هستم. هرکس را که امروزکه کلام مرا مي شنود، به خداوند متعال قسم مي دهم که به غايبان [اين سخنان را] برساند،به حق خداوند متعال و رسول گرامي اش و حق قرابت وخويشاوندي رسول الله(ص) را بر گردن شما دارم که شما ما را ياري کنيد و درمقابل آن ها که به ما ظلم مي کنند، حمايت کنيد که اهل باطل به ما دروغ بستند. ...ازخدا بترسيد و خدا را درباره ما در نظر داشته باشيد، ما را خوار نکنيد و ياريمان کنيد تا خداوندمتعال شما را ياري کند».(31) سپس حضرت دست هايش را به آسمان بلند کرده،با دعا و تضرع اين آيه را به درگاه الهي عرضه مي دارند: «أمن يجيب المضطرّ إذا دعاه و يکشف السّوء ؛ کيست آن که وقتي شخص مضطر دعايش کند، او را پاسخ داده و بدي را از او بر طرف کند؟».(32)

پي نوشت ها:

1.ر.ک: کوراني، عصر ظهور، ص 293.
2.ص 84، باب 1، 33.
3.بحارالأنوار، ج52، ص 210.
4.همان، ج 52، ص240.
5.همان، ج 52، ص210.
6.الممهدون للمهدي (ع)، ص 60؛ يوم الخلاص، ص 570.
7.منتخب الاثر، ص451؛ بشارة الاسلام، ص34،يوم الخلاص، ص532؛ بيان الائمه(ع)، ج1، ص 433 و ج2، ص 355.
8.الغيبه نعماني، ص178؛ در اين زمينه ر.ک: عصر ظهور، ص293.
9.تفصيل اين مطلب و جنايات و کشتار گاه هايي را که سفياني در شهرهاي مختلف عراق ازخون شيعيان به راه مي اندازد در کتاب شش ماه پاياني، نوشته استاد مجتبي الساده مطالعه نماييد.
10.نسخه خطي، فتن، ابن حماد، ص89، به نقل از:عصرظهور، ص145.
11.تفصيل بيشتر اين مطلب را در ضمن حوادث ماه محرم کتاب شش ماه پاياني مطالعه نماييد.
12.الزام الناصب، ج 2، ص 166؛ يوم الخلاص، ص 701.
13.براي نمونه ر.ک: عصر ظهور، ص 17.
14.براي نمونه ر.ک: إعلام الوري بأعلام الهدي، ص 398.
15.ر.ک: فصل نامه انتظار، شماره پنجم.
16.الارشاد، ج 2، ص 371؛ الغيبة، شيخ طوسي، ص266؛ إعلام الوري، ص429.
17.تفصيل اين مطلب را در کتاب عصر ظهور، ص300 به بعد مطالعه کنيد.
18.بشارة الاسلام ص 267، به نقل از: بحارالأنوار.
19.عصر ظهور، ص301.
20.عصر ظهور، ص 302 به نقل از: نسخه خطي ابن حماد، ص95.
21.عصرظهور، ص311.
22.روايتي است که از بين سلسله سند و يا آخرآن يک يا چند نفر راوي حذف شده باشد.
23.نسخه خطي ابن حماد، ص91 بنابر نقل عصرظهور، ص312.
24.اشاره به آيه نازل شده در روز غدير: «اليوم أکملت لکم دينکم و أتميت عليکم نعمتي و رضيت لکم الإسلام ديناً» يعني اسلام را مسلط و خوف آن ها به آرامش تبديل کند.
25.الغيبة نعماني، ص184؛ بحارالأنوار، ج52، ص297.
26.فيض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه،ص1202، ح1.
27.همان،ص369، ح157.
28.ر.ک:الغيبة نعماني، ص235.
29.يوم الخلاص، ص543؛ المهدي(ع) من المهد الي الظهور، ص341.
30.سوره آل عمران (3)، آيه 33.
31.الغيبة نعماني، ص 121؛ بحارالأنوار، ج52، ص223؛بشارة الاسلام، ص102.
32.سوره نمل (27)، آيه 62.

منبع:نشريه موعود،شماره 106